مقـــــــــــــد مـــــــــــه :   اینتخاب این مطلب( دین وسیاست ) برایم یک وضعیت تصادفی و یا بگونه نا خود آگاه نبوده تا اینکه تقدیر را مقدم بر انتخاب و سبب را بر علل تر جیح داده با شیم بلکه یکی از آرزو- های من در رسیدن به موفقیت انسانی و آن هدف که بسا و سیله های مادی و معنوی را ملزم به تقرب خویش میسازد, بوده است .و دانسته ام که انسان امروز در جهان تقدیر زندگی نمی کند بلکه در جهان دیگری زندگی می کند که همانا جهان انتخابگر است و انتخاب با تقدیر عوض شده است .در واقع شعارهای خشن و دیگر گونی های دونیم دهه اخیر در کشور، بیشترین اثرات خود را در انتخاب این موضوع که داغ ترین بحث امروزی است ، داشته است .کدام دیگر گونی ها ؟ آن دیگر گونی ها و تحولات که در هر گونه معاملات سیاسی مرًی و غیر مرًی دین و مذهب خودش را گم می کرد و نمی دید ، آن دیگر گونی ها و تحولات که  انسان برای انسان دیگر غیر طبیعی و غیر قابل تحمل جلوه گر بود ، آن دیگر گونی ها و تحولات که دست غیبی و محرمانهً اژدهای نارام شده وحشی از آستین و حی به سوی طبیعت و معنو یت زبانه می کشید .                                       هم چنان یکی از مسایلی که در اخیر انظار جهانی را به خود معطوف داشت و به عنوان یک پدیدهً مهم سیاسی و اجتماعی و هم به صورت یک موضوع فکری و علمی ، مورد پژوهش و کاوشقرار گرفت ،ظهور مجدد « دین » در صحنه سیاسی و اجتماعی و افزایش رو یکرد معنوی در بخش های وسیعی از جوامع بشری بود .آن گم شده که در اثر تجارب تاریخی در بعضی از مقاطع مکانی ، آنچه که بوده است در غربت افکارهای غیر فعال وزندان حقارت افول نموده بود امروز مجدد"  خود را میابد و در تمام عرصه های از زندگی اجتماعی نقش می بندند .              لذا مصمم براین شدن که اثر علمی خویش را تحت عنوان دین و سیاست طی فصول و مبا حث جداگانه به شگل علمی و تحلیلی ترتیب و تنظیم نمایم .طوریکه در فصل اول تعاریف و مفاهیم دین و سیاست را از نگاه علمی و تاریخی مورد ارزیابی قرار داده که تا بدین و سیله بتوانیم به ماهیت این دو واژه که امروز داغترین مباحث علمی و سیاسی ، فلسفی و مذهبی را در جوامع مختلیف تشکیل میدهد ، معلومات واقعی دریافت نمایم . در فصل دوم مباحث را پیرامون سیره پیامبران الهی در سیاست از دو دیدگاه متفاوت مورد مطالعه قرار داده که تا بیبنیم  آیا آن پیامبران در جامعه بشریت و سیاست بیهوده تبارز نموده و یا اینکه واقعا" ضرورت جامعه بشری بوده است ؟ به همین ترتیب در فصل سوم و چهارم نقش دین درسیاست و جهان مدرنیته بطور مفصل مورد بحث و ارزیابی قرار گرفته است ، که واقعا" امروز یکی از ضرورت هر انسان آگاه و اهل مطالعه به حساب می آید که تا در ارتباط به این پدیده ها معلومات دقیق و همه جانبه را داشته باشد .                                                                                                           ضمنا" سپاسگذارم خدای را که طبیعت مادی و معنوی را اساس گذاشت و آن طبیعت که تحرک و سکون حاکم است و نظم را وجوب واقعیت های مادی و معنوی در تمام مقاطع زمانی ایجاد کرد و هیج وقت هر آنچه که هست تغیر جهت نکند ،فرصت این را برایم داد تا بتوانیم با رهنمای علمی و خردمندانه استاد نهایت محترم پوهنیار نور الله « محسینی » منوگراف خویش را به پیش واز  از فراغت  از فاکولته حقوق و علو م سیاسی پو هنتون بلخ  دیپارتمنت  حقوق عامه و روابط بین الملل تحت عنوان « دین و سیاست » ترتیب و تنظیم نمایم .                                            فصل اول       تعاریف و مفاهیم دیــن و ســــیا ســـــت   مبحث اول : مفهوم و تعریف دین   معنای لغوی دین : این واژه عربی است ، و اعراب قبل از اسلام آن را به معنا های مختلفی بکار برده اند ، مانند : جزا ً ، حساب ، اطاعت ، قهر ، و غلبه ،حاکمیت و غیره . در اشعار و امثال عربی آمده است که : « واعلم با نک کما تدین توان»  یعنی  « بدان بدانسان که جزا می دهی جزا داده می شوی »                   اعشی که از شعرای مخضرم یعنی جاهلیت است و اسلام را درک کرده است ، خطاب به پیامبر  (ص) گوید :  « ای آقای مردم و حاکم و قهار عرب » یعنی بدین شکل « قیل هو القهار ، و قیل هو الحاکم و القاضی »  . ذوالاصبح عدوانی که یکی از شعرای عرب جاهلی بود ، دین را به معنای حاکمیت و مالکیت بشمار برده است :« لاه ابن عمک لا افضلت فی حسب –عنی و لا انت و یا فی فتخزونی »                                   یعنی : خیر و نیکوی تو برای خدا است . یقال :انت فلان ، ای قهرت فخضع . هرگاه کسی را مقهور و رام کرده باشد گفته میشود که دنت فلان . اعشی گوید : « هود ان الرباب اذا کرهوا الدین –دراکا" بغزوت و احتیال » یعنی  : - او پیو سته رباب را به سبب جنگ و حیله مقهور کرد و بر او برتری یافت . و هم چنان دین به معنای جزا ً ،مکافات ، حساب ، طاعت و حکم آمده است . مفسرین قرآن با استناد بقول لغویین ، معانی متذکره را برای دین آ ورده اند . از جمله مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان و ز مخشری در تفسیر مالک یو م الدین ، دین را تفسیر به جزا ً کرده اند ، وهم چینن به یوم الحساب نیز تفسیر نموده اند . تفسیر ارض الجنان و روح الجنان آیه « ذلک دین القیم » را به حساب المستقیم تفسیر نموده که فرموده :بقول پیامبر (ص) « الکیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت ای حاسب نفسه » یعنی : زیرک کسی است که نفس خود را محاسبه کند و برای بعد از مرگ کار نماید :        دین برای اطاعت و جزا اطلاق میشود و برای شریعت استفاده گرفته شده است . گویا شریعت را از آن جهت دین گوید که آ ثار و جزای نیک و بد اعمال را بیان ، و ثواب و عقاب هر عمل را معین می نماید . شاید هم دین از کلمات دخیل باشد چنانچه شبیه آن در ریشه های لاتین و در فارسی باستان و او ستا عینا" موجوداست . در فرهنگ های فارسی مانند فرهنگ امید و فرهنگ عمید ، دین به معنای ملت ، مذهب ، کیش ، آیین ، طاعت ، جزا و مکافات ، نام روز بیست وچهارم از هر ماه خورشیدی و نام فرشته نیز می باشد .دین در لغت به معنای همبستگی نیز آمده است واین بدان جهت است که دین ، بشریت را به یکدیکر پیوند میدهند و بین آنها همبستگی نزدیک پدید می آ ورد . این کلمه و مشتقات آن ، در زبان های دیگری هم چون «عربی » و آرامی ، سانسکریت ، و زبان های سامی ، آکدمی  و فارسی نیز به کار برده شده است این واژه دارای سابقه طولانی بوده و در گاهان زرتشت بصورت «Deana» در پهلوی بصورت " Den» استعمال می شده که در فارسی بصورت "Din  " داخل شده است . دین از این منظر دو معنی را می رساند ، شریعت  و قانون ، و دیگر حس روحانی که نیک و بد را از هم تفکیک و تمیز مید هد و معادل لاتین آن " Religion   " می باشد که از ریشه Religio  و  Religare    گرفته شده که به معنای بهم بستن می باشد و اعتقاد را می رساند . در ساسکریت و درگاتها و دیگر بخش های اوستا مکرر کلمه " د ًینا " آمده است ، و در گاتها به معنای کیش و خصایص معنوی ، تشخیص معنوی و وجدان بکار رفته است . دیًنااز مصدر اوستای De   به معنای شنا ، خلق و اندیشیدن آمده است که برابر است با ریشه  Dhi    در سانسکریت . و لی مر حوم دهخدا معتقید است که واژه دین در عربی ، ما ً خوذ از زبان های سامی است تا زبان این کلمه را مع الواسط از زبان " آکدمی " گرفته اند و در زبان اخیر کلمات  Danu   دنو به معنای حکم کردن و---          دیه نو [1])1( به معنای قاضی است . بعضی از محققین اعتقاد دارند که دین و دیان  ، از زبان عبری و آرامی  وارد زبان عربی شده است  و بعضی دیگر از علما ی فن زبان شناسی که در اصل و ریشه فارسی تحقیق کرده اند و کلمه دین را لغتی از زبان فارسی قدیم می دانند و به همین جهت کلمه  " بهدینان " در کتب فارسی باستان آ مده است که اشاره به پیروان کیش مزدکی می کند آنان معتقد اند قبل از انتشار اسلام این لغت در فارسی معمول بوده و عرب آن را از عجم گرفته و سپس بر گشته است .  بطور کل محققین فن زبانشناسی  و علمای فقه اللغة مجموعا" سه نظریه در مورد ریشه واژه دین مطرح کرده اند . -- کلمه دین از اصل آرامی عبری به معنای حساب و به استعاره اخذ شده است  .            --- کلمه فوق عربی خالص است و معنای آن عادت یا استعمال است  .      --- واژه دین به معنای دیانت از زبان فارسی گرفته شده است  . اما بطور مسلم واژه دین ریشه اروپای ندارد  . دین را به زبان اروپای  Religion   می نامند و این لغت  از ریشه کلمه لاتین  Religio   و یا  Religiare   اشتقاق یافته که به معنای به یکدیگر بستن است .همانطور  که اعتقا د از نظر لغوی وضع مستقلی داشته و به معنای پیوند و ربط بین اقوامی است که معتقید به عقیده خاص روحانی میباشد  . در فرهنگ معین آمده است :  دین  Din  مشترک بین ایرانی و سامی است و بصورت  Daena   آمده  و در پهلوی بصورت   Din  و به معنای قانون و حق داری آ مده است و در عربی دین به معنای آ یًین است  و هم چنین روز بیست و چهار م هر ماه شمسی را نیز دین نامند و دین به معنای کیش و  راه و روش می آید وجمع آن ادیان میباشد   .                                                                                                              بدین سان در می یابیم که مفهوم دین در فرهنگ های عربی و غیر آن وجوه مشترکی زیادی و جو د  دارد(1)[2]      فلسفه دین چیست ؟   فلسفه دین چیست ؟ زمانی فلسفه دین کلا" به معنای تفکر فلسفی در باب دین یعنی دفاع فلسفی از اعتقادات دینی دانسته میشد فلسفه دین به عنوان ادامه دهنده نقش و کارکرد الهیات «طبعی » (عقلی ) که متمایز از الهیات ( وحیانی ) بود ، شناخته می گردید . غایت آن اثبات وجود خدا از طریق براهین عقلی بو د واز این رو راه برای مدعیات وحی هموار می کرد .اما به نظر میرسد بهتر است اثبات و جود خدا از براهین عقلی را ( الهیات طبیعی ) « عقلی » و دفاع فلسفی از عقاید دینی را مدافعه ً دینی بنامیم . از این رو میتوان--- اصطلاح فلسفه دین را  ( در قیاس با اصطلاحاتی نظیر فلسفه علم ، فلسفه هنر و غیره )  در معنای اخص- آ ن یعنی تفکر فلسفی در باب دین به کار برد . بنا بر این تعریف ، فلسفه دین و سیله برای آموزش دین نیست . در واقع اساسا" ضروری نیست از دیدگاه دینی به آن نگاه کنیم . کسانی که به خدا اعتقاد ندارند لاادریون و افراد متدین به یکسان میتوانند به تفکر فلسفی در باب دین بپردازند و در واقع همین کار را هم می کند . از این رو فلسفه دین شاخه از الهیات نیست  ( در اینجا منظور از الهیات تدوین و تنسیق منظم دینی است ) بلکه شعبه ای از فلسفه است . فلسفه دین مفاهیم و نظام های اعتقادی دینی و نیز پدیدارهای اصلی تجربه دینی و مراسم عبادی و اند یشه ای را که این نظام های عقیدتی بر آن مبتنی هستند ، مورد مطالعه قرار میدهد .(2 )   از این رو فلسفه دین ، دانش واژه ثانوی یا مع الواسط است و از موضوع تحقیق خود استقلال دارد . خود فلسفه دین جز ئ از قلمرو موضوعات دینی نیست بلکه به عنوان مثال مانند فلسفه حقوق است نسبت به حوزه مطالعات حقوقی و مفاهیم و دلایل قضائ و مانند فلسفه هنر است نسبت به پدیده های هنری و نسبت به مقولات و رو ش های مباحث زیبای شناسی .از این رو فلسفه دین مربوط است به ادیان خاص و مکاتب کلامی کلیه ادیان به همان صورت که فلسفه علم به علوم خاص مربوط است . فلسفه دین می کوشد به تحلیل مفاهمی نظیر خدا ، تکلیف اخلاقی ، بر همین رستگاری ، عبادت ، خلقت ، قربانی ، حیات ابدی و نظایر آ نها بپردازد . و ماهیت زبان دینی را در مقایسه با زبان عادی روزمره ، زبان کشفیات علمی زبان اخلاق و زبان مقابیر خیال آمیز هنرها مکشوف سازد . اما دین چیست ؟  تعاریف متعددی پیشنهاد گردیده است . برخی از این تعاریف مبتنی بر پدیدار شناسی هستند و میکوشند آنچه را که در میان کلیه صورت های قابل پذیرش دین مشترک است ، توضیح دهند مانند تعریف دین به « شناخت یک موجود فوق بشری که دارای قدرت مطلقه است وخصوصا" باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایسته اطاعت و پرستش اند »      ( [3]) تعاریف دیگری عمدتا" به شرح و تفسیر این اصطلاح می پردازند ، از جمله میتوان از تعریف روانشناختی دین نام برد- مانند این تعریف : « احساسات اعمال و تجربیات افراد در هنگام تنهای ، آنگاه که خود را در برابر هر آنچه که الهی می نامند ، میابند » اما همه این تعاریف به نوعی بر ساخته  هستند یعنی ابتدا به چگونگی اصطلاح پی ریزی نموده درین جا لازم میدانم ک مفهوم دین را از دیدگاه دانشمندان غربی و اسلامی مورد مطالعه قرار دهیم و بیبنیم که هریک از آنها چه تعاریف را ارایه نموده است( [4] ) مفهوم دین از منظر دانشمندان غربی              فرید ریش شلایر حاضر ، نظر دارد که دین عبارت است از احساس اتکای مطلق امانو ًیل کانت معتقید است که دین عبارت است از تشخیص همه و ظا یف به عنوان دستورات الهی . مایتو آرنولد گوید : دین اخلاق است که در تماس با احساسات قرار گرفته است . این جمله کانت و آرنولد نشانگر جنبه اخلاقی دین میباشد .به عقیده آلبرت رویه ، یکی از اولین مورًخین ادیان در عصر جدید ، دین بشتر از هر چیز ، مبتنی بر نیاز بشر در پی بردن به یک ترکیب هماهنگ بین سر نوشت خود او و عوامل موًثر مخالفی است که او در جهان با آنها رو به رو میشود .آلبرت در تعریف خود دین را بر اساس نفع طلبی انسان تفسیر کرده است.به اعتقاد پااسوتر دین مجموعه از با ور ها ، اعمال ، شعایر و نهاد های دینی است که افراد بشر در جوامع مختلیف بناً کرده اند . به عقیده ادوارداسکریبرامز دین عبارت است از :آگاهی بر متعالی ترین ارزش های اجتماعی . به نظر ویلیام جمز روانشناس آمریکای ، دین ، ناظر به یک استراتژی برای رستگاری است که انسانها را ز دام و دانهً و جود طبیعی  و نفسانی پرهیز میدهد ، و آنان را به خویشتن راستین شان باز می گرداند .   ول اسمیت عقیده دارد که آنچه ما دین می نامیم نوعی پد یدار انسانی است که تاریخ آنها بخش از گسترده ً فرهنگ بشری است .در تعریف اسمیت دین ساخته و پرداخته بشر قلمداد میشود و عاری از هر گونه امر مقدمی دانسته میشود . هربرت اسپنسر می گوید : دین وسیله برای توضیح راز جهان است . درین تعریف جهان یک پدیده مرموز و اسرار آمیز است که به و سیله دین توضیح داده میشود . به همین ترتیب در مورد دین نظر به دیدگاهای مختلیف تعاریف زیادی توسط دانشمندان ارایه گردیده است . و اکنون مراجعه می کنیم به تعاریف از دین که توسط دانشمندان اسلامی ارایه گردیده است .([5] ) مفهوم دین از منظر دانشمندان اسلامی           مفسیرو فیلسوف کبیر علامه طباطبای ، در تفسیر آیه( 213  سوره بقره ) می فرماید : « دین عبارت از روش خاص در زندگی دنیا که هم صلاح زندگی دنیا را تا ً مین می کند و هم در عین حال با کمال اخروی و ز ندگی دایًمی و حقیقی در جوار خدای تعالی موافق است . ناگز یر چنین روشی باید در شریعتش قوانین باشد که معترض حال معاش به مقدار احتیاج نیز باشد »  در تفسیر آیه ( 30 سوره روم ) می فرماید : « دین عبارت از اصول علمی و سنن و قوانین عملی است که اگر به آن عملی شود سعادت واقعی انسان را ضمانت می کند ، لذا لازم است که دین یا فطرت انسانی هماهنگ باشد تا تشریع با تکوین مطابقت داشته باشد و به آ ن چه آفرینش انسان اقتضای آن را دارد پاسیخ گوید » ونیز می فرماید : دین چیزی به غیر از سنت حیات ، و راه و رویش که برانسان واجب است آن را پیشه کند تا سعادتمند شود نیست . پس هیچ انسان هیچ هدف و غایت ندارد مگر سعادت ، هم چنان که تمامی انواع مخلوقات به سوی سعادت خود ، و آن هدف که دیده آ ل آن ها است هدایت فطری شده اند . و طوری خلق شده و به جهاز مجهز گشته اند که به آن غایت و هدف مناسب است هم چنان که از حضرت موسی حکایت کرد که در پاسخ فرعون گفت :( ربناالذی اعطی کل شیً خلقه ثم هدی ) علامه موصوف برای تکمیل این بحث می فرماید : جامعه انسانی هرگز نمیتواند اجتماعی زندگی کند و دارای اجتماع آباد باشد ، مگر آنکه دارای اصول علمی و قوانین اجتماعی باشد و آن قوانین را همه محترم بشمارند ، و نگهبان بر آن بگمارند تا آن قوانین را حفظ کنند و از ضیاع و تعطیل شدن جلو گیری نماید . چه اجتماعات بشری بدون قانون اجتماعی که مورد احترام همه و یا لا اقل اکثریت باشد ، منحل و جمع شان متفرق میشود . پس به حکم عقل ، دین که همان اصول علمی و سنن و قوانین اجتماعی است که اگر بدون عمل شود ، سعادت واقعی انسان را ضمانت می کند از احتیاجات و اقتضاآت خلقت انسان منشاً گرفته است و باید تشریع دین مطابق فطرت و تکوین باشد واین همان معنی است که آیه شریفه ( فاقم و جهک الدین حنیفا" فطرة الله التی فطرالناس علیها، لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم ) آن را خاطر نشان میسازد . و در واقع اسلام دین فطرت خوانده شده چون فطرت انسان اقتضای آ ن را دارد و بسوی آن راهنمای میکند و اگر این دین اسلام نامیده شده برای این است که دراین دین ، بنده تسلیم اراده خدای سبحان است و مصداق اراده او که صفت فعل است ، عبارت است از تمامی علت های موتلفه از خلقت انسان و مقتضیات تکوینی او ( اعم از فعل یا ترک ) هم چنان که فرمود :« ان الدین عندالله الاسلام » و نیز دین خدا نامیده شده چون خدای تعالی این دین را از بندگانش خواسته ، یعنی خواسته است تا عمل خود را چه فعل و چه ترک با آن تطبیق دهند . طبرسی می گوید : دین به معنی اعتراف بطاعت است و به قول اسلام است و هم به معنی شریعت است و در جاهای دیگر نیز همین معانی را تایید کرده و شواهدی برای آن ها آورده است .نظرطبرسی اجمالا" گ اشاره دارد به آن چه طباطبای ذکر کرده اند که دین عبارت است از قوانین و سنن اجتماعی که آمیخته با فطرت انسان است در تفسیر نمونه آمده است : دین در اصل به معنی جزا و پاداش و اطاعت و پیروی از فرمان آمده است و در اصطلاح مذهبی عبارت از مجموعه عقاید و قوانین و آدابی است که انسان در سایه آنها میتواند به سعادت و خو شبختی دو جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی ، اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح گام بر دارد . همچنان دین را میتوان به مجموعه بهم پیوسته از باورها و اندیشه های بر گرفته از وحی الهی در رابط به جهان ، انسان ، جامعه ، جهان پس از مرگ تعریف کرد که هدف آن ، هدایت انسان بسوی روش بهتر زیستن است .           مبحث دوم  مفهوم و تعریف سیاست   سیاست چیست ؟ : واژه سیاست ریشه در زبان عربی دارد و از ساس ، سیوس اخذشده است . کلمه سیاست در زبان عربی به معنای مختلیفی به کار رفته است . به عنوان نمونه : 1- سست الرعیته سیاسته یعنی رعیت را سیاست کردم سیاست کردنی این جمله و قتی به کار میرود که رعیت را به کاری امر و یا نهی کرده باشند .                                                                                   2- سوس فلان امورالناس : صیر ملکا و ملک علیهم . یعنی فلانی امور مردم را سیاست کرد یعنی مالک و صاحب اختیار مردم شد و مقدرات آن ها را بدست گرفت .                                                                             3- و ساس السلطان و الوالی الر عیته . یعنی : سلطان و والی رعیت را سیاست نمود یعنی کارهای رعیت را سر پرستی و تدبیر نمود . هم چنین در فرهنگ فارسی کلمه سیاست به معنی حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت ، حکومت کردن ، ریاست کردن ، حکومت ، ریاست حکمداری عدالت و داوری نیز آ مده است([6] ).                                                                                                              از طرف دیکردانشواژه سیاست را بطور مفصل در فرهنگ و بنش عهد باستانی و سیر تحول آن را در مسیر های تاریخی نیز باید جستجو نمود .تفکر سیاسی در عهد باستان و در غرب از یونان آغاز شد اما علم سیاست به عنوان یک رشته آموزشی عالی تا حدی نو است و طی صد سال گذشته رشد یافته است پیش از آن بررسی و توجه پی گرانه سیاست در انحصار شهر یاران ، سیاستمدارن ، فیلسوفان و حقوق دانان بود .مردم در امور عمومی نقش نداشتند و به سیاست و نظریه پردازی سیاست ( سیاسی ) هم چندان نمی پر داختند . با پیدایش دموکراسی نو و ناسیو نالیسم ، انحصار علم سیاست به پایان رسید و سیاست کاری همگانی شد . گسترش آموزش و پرورش به رشد فزاینده آگاهی سیاسی توده های مردم انجامید واز این راه مردم روز به روز بیشتر درجریانهای سیاسی شرکت کردند . دیگر هیچ سیاستمدار یا متفکری نمی توانست بی تو جه به مردم باشد .افکار عمومی اهمیت زیادی یافت و بنا بر این نه تنها حکومت ها بلکه گروه های سازمان یافته و احزاب سیاسی کوشش های زیادی کردند تا بر آن تا ً ثیر گزارند .اجتماعات و تظاهرات گسترده مشخصه جریان های سیاسی شد . تشکیلات حزبی رو به کمال گذاشت تا در انتخابات ادواری مبارزه را تا پیروزی پیش ببرد و در دوره میان انتخابات برای حزب هوادارن بیشتر تبلیغات گسترده را امکان پذیر گرداند . تنها از این راه احزاب سیاسی تو انسته اند به قدرت سیاسی دست یابند بر نامه های خود را عملی کند و امکان دمکراتیک شدن فزاینده سیاست عملی را فراهم آورند . این و ضعیت را نظریه سیاسی نمیتواند نا دیده بگیرد بنا بر این امروز گفته میشود که هم اقتدار سیاسی به مردم تعلق دارد و قدرت سیاسی هم باید در راستای منافع توده ها عمل کنند . نظریه سیاسی اینک در واقع به سنجش و ارزیابی نهادهای گوناگون سیاسی می پر دازد تا در یابد آ یا این نهادها قادرند منافع مردم را تاًمین کنند یا نه . امروز پرداختن به نظریه سیاسی دیگر کاری برای اوقات فراغت عده فارغ از غم نان نیست بلکه کار همه کسانی است که به آن علاقه دارند و میخواهند به نظریه پردازی سیاسی بپردازند تاجریانهای سیاسی را تبیین کنند .شس اما در برسی های سیاست ها و در مطالعه علم سیاست دشواری بزرگی و جود دارد . همانطوریکه یلینک به روشنی گفته است هیچ علمی به اندازه علم سیاست نیازمند دانشواژه های دقیق نیست دانشوا ژه های این علم معانی دقیق ندارد و اهمیت زبان شناختی کار برد عمومی و مفهوم علمی این دانشواژه ها اغلب فرق دارند سبب سر در گمی میشوند و باعث می گردند علم سیاست دقیق نباشد . در مورد دانشواژه های دیگر علوم اجتماعی نیز این سردرگمی و دقیق نبودن کم و بیش وجود دارد اما علم سیاست به طرز خاص مورد یورش درستگوی های واژه های مبهم قرار گرفته است .کاتلین نظر داده است که در بحثهای سیاسی علم سیاست به ندرت واژه وجود دارد که مبهم نباشد .  علم سیاست تا حد این نقص را از ادبیات با سابقه کهن خود به ارث برده است اما بیشتر مربوط به آن است که علم مورد بررسی ما علمی زنده و در حال رشد است . دانشواژه های علم سیاست به دلیل رواج عمومی و عامیانه ً که دارند پا کیزگی خود را از دست میدهند و دست خوش  ابهامات گوناگون میشوند . برخی از سیاست مداران و حقوق دانان که نتاًیج کار برد نا درست دانشواژه های گوناگون علم سیاست برای شان اهمیت ندارد آنها را در سخنان و نوشته های خود به کار میبرند . و موجب ابهام در تفاهم میشوند . این گونه افراد در واقع در کار بر درست و دقیق دانشواژه های سیاسی توجه ندارند . بلکه آنها را برای ایجاد تا ًثیر یا تاثیر گذاری به میبرند از سوی دیگر اندیشه های نو و نظر یه ناشنیده گسترش می یابند ، در نتیجه واژه های جدید ی رواج می پذیرند و گاه واژه های قدیمی در معانی جدیدی به کارمیروند . چنین وضع شاید برای علم که در حال رشد است گریز ناپذیر باشد . و ما تفکر روشن و تفاهم را مختل می کنیم .([7] ) سیاست شناسان از این دقیق نبودن دانشواژه ها آگاه اند و گاه کوششهای به عمل می آید تا دانشواژه ها به درستی باز شناخته و به کار برده شوند .اما راه دراز در پیش است تا علم سیاست سر انجام دارنده معانی دقیقی برای دانشواژه های خود باشد .سردرگمی و نبود توافق درمورد کاربرد دانشواژه های سیاسی حتی نام علم سیاست را هم در بر می گیرد . برخی از متفکران و پژوهشگران علم سیاست را به کارمی برند ،اما برخی دیگر هم چنان از کار برد شکل باستان یونانی آن ، یعنی سیاست جانبداری می کنند . گروه سوم نام آن را سیاست نظری گذاشته اند و سر انجام گروهی دیگر آن را علمی سیاسی می دانند و نه علم سیاست . پیدا است که این نامگذاری ها روشن نیست به ویژه آنگاه که واژه سیاست یعنی دانشواژه رایج یونانی را به کار ببریم که هم معنی علم سیاست را دارد و هم به خود سیاست نظر دارد یا در بر گرینده سیاست نظری و علمی است( *)[8] دانشوا ژه سیاست ( politics) از واژه یونانی پولیس  ( polis  = شهر ) بر گرفته شده است . ارسطو گفته است : « انسان به حکم  physis   موجود است که برای زندگی در polis  آفریده شده است » از نظر یونانی ها سیاست دانش مربوط به امور یک شهر بوده اما در یونان شهر و دولت از هم جدای نا پذیر بودند یونانی ها در جاهای زندگی می کردند  که ما امروز آنها را « شهر – دولت » می نامیم . هر شهر – دولت یک شهر حومه و ازضی اطراف آن را در بر می گرفت . افزون بر آن واژه پولیس در زبان یونانی تنها در بر گرینده شهرنبود بلکه در معنی « دژ »  « دولت » و جامعه هم به کار می رفت . حمید عنایت در پیشگفتار ترجمه سیاست ارسطو توضیح داده است که : مفهوم شهر با polis   یونانی تفاوت آشکار دارد . شهر به معنای جایگاه زیست مردمان را در یونانی  asty  مینامیدند . polis  در آغاز قلعه ای بود که در پای asty  ساخته میشد اما مفهوم آن تغیریافت و به معنی جامعه منظم سیاسی به کار رفت . برخی از محقیقان می گویند که واژه  polis   در اسناد آتن به خصوص به معنای جامعه سیاسی یک کشوردر ارتباط با کشورهای دیگر و یا به عبارت بهتر به معنای « شخصیت بین الملل » کشور آمده و در برابر آن واژه  « دموس »  demis  ریشه دموکراسی بر مجموعه سازمان داخلی یک شهر اطلاق میشده است . بنا بر این اگر واژه پولیس را از زبان یونان باستان جدا کنیم واژه شهر – دولت بی معنی خواهد شد . در واقع سیاست در معنی یونانی علم حکومت بر شهر بود .این معنی را سی لی مطرح کرده و سیاست را علم شهر ها نامیده است . اما این معنی را نباید چنین تعبیر کرد که حدود یا جهان بینی متفکران سیاسی یونان باستان محلی یا تنگ بوده است . بر رسی های سیاسی آنها از از بسیاری جهات عمیقتر و گسترده تر از آنها جهان بینی های بود که پس از فروپاشی شهر – دولت های یونان و روم باستان پدیدار شد .مفهوم پذیرفته شده و به کار رفته امروزین سیاست از مفهوم علم سیاست فراتر میرود . امروز واژه سیاست به مسایل جاری حکومت و جامعه که ماهیت اقتصادی و سیاسی در مفهوم علمی دارند اشاره می کند . به گفته رابرت دال ( سیاست یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است . انسانها در هر لحظه از زمان به نوعی با مقابل سیاسی درگیر می باشد ) تنها از راه روند سیاسی است که انسان میتواند امید وار باشد زندگی خود را بر پایه خرد و کمال مطلوب ها قرار دهد .  پریکلس یونانی در یک مرثیه گفته است : ( آدمی که به کار سیاست نپردازد شایسته صفت شهروند بی آزار نیست بلکه باید او را شهر وندی بی خاصیت بدانیم ) وقت که گفته میشود کسی به سیاست علاقه دارد مقصود آن است که او به مسایل جاری کشور مانند مسایل صادرات و واردات  مسایل مربوط به کار و کارگر روابط قوه مجریه با قوه مقننه فعالیت های احزاب و سازمان های سیاسی و بسیاری دیگر از مسایل و فعالیت های سیاسی – اقتصادی و فرهنگی – اجتماعی توجه دارد . در این معنی سیاست فراتر از یک علم است و سیاستمدار هم کسی است در این گونه مسایل شرکت فعال دارد و تصمیم گیری می کند هر چند که ممکن است درک و شناخت چندان درستی از اصول و بنیاد های علم سیاست نداشته باشد . و آنگهی در حالیکه علم سیاست آگاهی مشترک انسانها در همه جامعه ها است ، سیاست کشور ها با هم تفاوت دارد . دانشمندان سیاسی برجسته از سراسر جهان در سپتامبر  1948  در کنفرانس یونسکو ، علم سیاست را به جای علوم سیاسی و برای نامیدن این رشته علمی پزیرفته اند . اما نوسیندگان یا متفکران تاریخ پیشین مانند  اررسطو ، یلینک ، هنری ، سجویک ، پل ژانت اصطلاح سیاست را بر علم سیاست ترجیح داده اند .اما چنین کاری باعث سردرگمی میشود . علم سیاست نه تنها اصول و بنیاد های گروه ها و نهاد های گوناگونی را هم که در تلاش کسب افزایش یا حفظ قدرت و نفوذ اند مطالعه می کند.( [9] )            تعریف سیاست  نولی تعریف های چند از سیاست را ربدین شرح آورده است  1-    سیاست ، هنر استفاده از امکانات است . اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست به همه هدف های خود برسند بنا بر این باید بلند پروازیها را با قدرت خود متناسب کند . هیچ کس بیش از قدرت یا امکانات خود نمیتواند در سیاست اعمال نفوذ کند و تا ً ثیر گذارد .    --2سیاست ، حکومت کردن بر انسانها است :  کایتا نوموسکا در طبقه حاکم و آستین رانی درحکومت بر انسانها در مورد رابط کسانی که حکومت میکنند و کسانی که بر آنها حکومت میشود میان فرمان روا و فرمانبردار بحث می کنند و استدلال می نمایند که این رابط مرکز زندگی سیاسی است . 3 -  سیاست ، مبارزه برای قدرت است :  مهمترین تعریف سیاست در میان متفکران سیاسی غرب این است که آن مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه می دانند .  4-  سیاست یعنی دانستن اینکه :   چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع میبرد ، چگونه میبرد ، و چرا میبرد . این تعریف هارولد لاشکی از سیاست است که  جنبه شعاری دارد و به راحتی میتوان آن را به یاد سپرد . اما باید دانست که این تعریف ،  تعریف علم سیاست است  و نه خود سیاست ، زیرا از دانستن واز علم و آگاهی سخن می راند . 5-  سیاست ، توزیع آمرانه ارزشهااست :   که به ریستون تعلق دارد .  سرانجام نولی خود تعریفی از سیاست ارایه می کند : ( همه آن فعالیت های که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت ، تحکیم قدرت دولت ،  و استفاده ار قدرت دولت همراه است )  تعریف خود نولی هم تازگی ندارد و در واقع بیان دیگری است از  اینکه سیاست مبارزه ای برای کسب ، حفظ افزایش یا نمایش قدرت است . اگر بخواهیم تعریفی به نسبت فراگیر از سیاست در اختیار داشته باشیم میتوانیم آن را چنین تعریف کنیم : سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد گروه ها و احزاب( نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور ، و روابط میان یک دولت با دولت های دیگر در عرصه جهانی است . بنابراین تعریف میتوان از سیاست یک فرد ، از سیاست یک گروه  ، از سیاست یک حزب و از سیاست یک حکومت نام برد . و از لحاظ بین المللی هم سیاست خارجی دولت را مشخص کرد  . سیاست بر گزیده ً منافع هریک از نیروهای اجتماعی نامبرده است . ([10] )  سیاست از دیدگاه دانشمندان اسلامی           در ارتباط به پرسش که ، چرا در سیاست دخالت می کند ، پاسیخ را از کاشف الغطا ً بطور مختصر مورد مطالعه قرار میدهیم . دخالت در سیاست اگر به معنای نصیحت و ارشاد و نهی از فساد و نصیحت کردن حاکمان بلکه عامه مردم و بر حذر داشتن از واقع شدن در دام های استعمار و نهادن بندها و زنجیرها بر شهر ها و مردم باشد ، اگر سیاست دین امور باشد پس من  ( و به خدا پناه می برم از گفتن من مگر دراین مقام ) آری من تا سر در سیاست غرق هستم و آن از و ظایف من است و خود را در بر آن مسو ً ل می بینم . ابوعلی سینا :  ابوعلی سینا فیلسوف مشهور اسلامی درکتاب السیاسته و رساله اثبات نبوت خود اندیشه دینی سیاسی خود را تبیین کرده است  . در کتاب السیاسته به مباحث پیرامون سیاست مدنی و کشور داری می پردازد و در رساله اثبات نبوت فلسفه بعثت پیامبران را بیان می کند . سینا هدف نهای یک جامعه مدنی و سیاسی را رسیدن به سعادت می داند و برای وحی و نبوت بعد سیاسی قایًل است . . . و قانون سیاست را که دورکن اصلی یک جامعه متمدن است به انبیاً اختصاص می دهد . به عقیده وی پیامبرقانونگذار و سیاستمدار بر جسته جامعه به شمار می رود و تنها اوست که میتواند این دو مسوً لیت را به عهده داشته باشد . سینا در کتاب فی اثبات النبوت می گوید : پیامبر ان با سیاست و فن مدیریت و مردمداری که داشته اند ، امور مادی مردم را سامان دادند و به یاری مکتب فلسفی الهی زندگی معنو ی را برای مردم کمال بخشیدند . ([11] )   ابو نصر فارابی :   ابونصر فارابی از فلاسفه مشهور اسلامی الگوی اندیشه و نظام سیاسی را مدینه فاضله بر اساس بنیاد های فلسفی و سیاست را حاصیل خدمات حاکم به مردم به منظور رسیدن به سعادت می داند « از دید فارابی حکومت خوب حکومتی است که بتواند افعال ، سنن و ملکات اداری را که درپر تو آن ها میتوان به سعادت حقیقی رسید در مردم جای گزین کند و حکومتی که سعادت پنداری ایجاد می کند ریاست جاهلی یا حکو مت جاهلیت است » . ابوحامد غزالی :   غزالی ازمتفکران معروف و بر جسته اسلامی است . غزالی در کتاب احیاً العلوم ، دین را کاملا" سیاسی می داند .از نظر غزالی زندگی اجتماعی انسان به چهار صنعت کشاورزی ،  پارچه بافی بنای  و سیاست وابسته است که مهمترین این صنایع و فنون سیاست است .از دید غزالی تفکیک میان علم دین و سیاست امری نا ممکن است . سیاست از منظر دانشمندان غربی :   اینک نقط نظرات برخی از دانشمندان غربی را پیرامون سیاست ، مختصرا" مورد مطالعه قرار میدهیم . سقراط :   سقراط حکومت را در پنچ شکل ، حکومت فرماروای عادل –حکومت سلطان مستبد ، حکومت نجبا ( اشراف و قشر ممتاز ) حکومت اغنیاو حکومت عامه یا ملی و مردمی مطرح می کند . سقراط حکومت عامه را که مستلیزم دخالت افراد نا صالح می باشد رد می کند و حکومت فرمانروای عادل با تقوی و با فرهنگ را ترجیح میدهد . افلاطون :   افلاطون در کتاب جمهوریت و رساله های خود حکومت را از چند زاویه بررسی می کند  گرچه نظریات افلاطون را به جهت کثرت و تنوع آن نمیتوان به یک جمع بندی مشخص رساند ولی او فصل نوی در اندیشه سیاسی در زمینه های حکومت و جامعه به و جود آورد . عده معتقید اند که حکومت از دید افلاطون به پنچ حکومت فلاسفه ، نظامیان ، اغنیا  عامه مردم و استبدادی تقسیم شده است .افلاطون ضمن ترجیح حکومت فلاسفه می گوید : زمامدار باید فیلسوف باشد و بهترین دولت ها آن است که بهترین مردم حکومت کنند و حکیم حاکم باشد و حاکم حکیم شود . افلاطون در نظریه جدید بعد از کتاب جمهوریت و عدول از آن وظیفه دولت و نظام سیاسی را تعلیم و تربیت مردم دانست . فرمانروایان را به شبان یا چوپان تعبیر کرد .    ارسطو :    ارسطو شاگرد افلاطون است و سیاست را مساوی با ایجاد اعتدال می داند . ارسطو مردم را به سه قسمت تقسیم کرده ( اغنیا –توده مردم – طبقه متوسط که معتدل ترین مردم هستند ) به عقیده ارسطو اساس دولت در طبیعت انسان است و دولت برای تا ًمین نیاز های انسان است که اولین نیاز جسمانی است که سبب پیدایش خانواده شد . ارسطو استقلال نهاد خانواده را ضروری میداند . به عقیده وی قانون و عدالت در قالب دولب ، مردم را به هم پیوند میدهد . اکوًیناس : ([12] ) –  توماس اکویناس پس از گذشت حدود هشت قرن بعد از ارسطو حکومت را به مثابه یک کشتی که نا خدای آن مذهب و روحانیون هستند می داند و می گوید : « حکومت کردن به معنی هدایت کشتی است و ماهیت حکومت را از همین شباهتی که میان دوکلمه هست باید فهمید ... . . .و به همین دلیل حکمران های دینوی ، پاسدار مقاصد فرعی زندگی فردی و اجتماعی انسان اند » ماکیاول : او از نوسیندگان معاصر غرب است . اندیشه سیاسی او حذف دین و اخلاق از گردونه سیاست است . وی ضمن انکار قانون الهی کاملا" تفکر عادی سیاسی دارد و هدف زندگی را رفاً و لذایز مادی می داند . ماکیاول اصل را درحکومت قدرت میداند و ابزار لازم قدرت را یاد آور میشود . گرچه معتقید است که معلوم نیست انسان صاحب فضیلت از این ابزار استفاده کند وی حکومت جمهوری را بر حکومت سلطان  ( سلطنتی ) ترجیح میدهد . ژان بدن[13]:   ژان برن نخستین کسی که تعریف علمی از حکومت ارایه می کند . او می گوید اگر در حکومت مردم سهیم باشند ، دمکراسی ، اگر عده ای حکومت کنند ، اشرافی و اگر یک فرد حکومت کند سلطنتی است . ژان برن حاکمی که خدا ترس دور اندیش ، دلسوز ، عاقل و معتدل و عادل و مقتدر باشد را تا وقتی که با عدالت حکومت می کند را حکومت بر حق میداند . گرچه این حاکمیت را از طریق موروثی و کودتا و یا از راه قانون بدست آورده باشد . بوتراند راسل فیلسوف نامدار فرانسوی می گوید : قدرت را میتوان به عنوان پدید آوردن آثار مطلوب تعریف کرد واژه مطلوب به معنی طلب کرده شده و خواسته شده مورد نظر است و نه به معنی دلپسند ویا خوش آیند . ([14] )                                  فصل دوم   سیرهً پیامبران الهی در سیاست  مبحث اول     ادیان پیش از اسلام و سیاست :  اساس ترین منبع در کشف واقعیت سیاسی خط انبیا ً درتاریخ قرآن می باشد و ما درین جا باید تاًکید کنیم که این منبع یک کتاب تاریخی نیست تا هر آنچه را نیاز داریم برای ما باز گو کند بلکه یک کتاب عقیده و هدایت است که البته لحظه ها ، فرصت ها و شواهدی را به تناسب هدف اصل از تاریخ اقتباس میکند ، و لذا هنگام که قرآن کریم از تاریخ انبیا ً می گوید ،  بر جنبه عقیدتی و توحیدی تاًکید میکند ، و پیرامون جنبه های تشریعی و سیاسی خط انبیاً به اختصار سخن می راند . از جهت دیگر هرتمدنی بر ابعاد ی که نقش محوری و اساس در آن تمدن دارد و شالوده تمدن بر آن بعد یا ابعاد پی ریزی شده است ،تاً کید ویژه دارد . اگر می بینیم که غربی ها بر آزادی تاًکید دارند  ، بدین خاطر است که آزادی ، محور اساس و قاعده مرکزی تمدن آن ها به شمار می آید ، ولی نکته مهم این است که ما نباید از دیگرتمدن ها توقع داشته باشیم که بر آزادی تاکید داشته باشند ویا بر آن ها خرده بگیریم که چرا برآزادی تاً کیدندارند .از این رو تاکید قرآن کریم بر بعد عقیده و ارزش های معنوی در بیان تاریخ انبیاً و اهمیت ویژه که برای این بعد قابل میشود ، به این معنی نیست که انبیا تنها به امورمبدا ً و معاد می پردازند و فقط به آنها عنایت دارند و امردین از سوی وحی مهمل گذاشته شده باشد . بلکه به این معنی است که تمدن دینی حول محور توحیدو ارزش های معنوی دور می زند . از آنجا که این محور مبداً تفسیر ، تو جیه و سازندگی در تمدن دینی است لذا دین بر روی آن تا ً کید بسیار دارد . و اساسا" رابط ادیان و انبیا ً با دنیا و زندگی و حیات یکی از بدیهیات وحی است و نمیتوان میان آنها تفکیک و جدای انداخت .    خلاصه اینکه در ادبیات و میراث دینی همواره این ویژگی را شاهد ایم که توحید و مسایل مربوط به آن با تا ًکید و تفصیل و تشریح بیان گردیده است و در مقابل بیان شرایع و آنچه به امور دنیا مرتبط است بر مبنا ی خلاصه گوی و گزیده گوی بوده است . چرا که توحید رکن اول و قطب اصلی تمدن دینی است و حال آنکه امور مربوط به شرایع و مقابل دینوی  امتدادات ، تفصیلات ، مباحث ریز ، جزًی وخرد را تشکیل میدهد . علاوه بر آن ، عقیده یک عنصر ثابت است که درطول زمان تغیر نمی یابد ، و حال آنکه نظام اجتماعی مشتمل بر عناصر و فاکتور های است که اکثر آن ها به مرور زمان تغیر می کنند و مقدار کمی از آنها است که ثابت است . ولذا طبیعی به نظر مرسد اگر دین در پر داختن به جنبه دینوی به عناصر ثابت اهتمام به ورزد . البته این بدان معنی نیست که عناصر متغیر را اهمال کند بلکه آن عناصر را به فقه و اجتهاد واگذار میکند تا آن را بر اساس شرایط متغیر بررسی کند . حال اگر شریعت وفقه را به هم ضمیمه کنیم در نتیجه یک میراث غنی و پر بار که تمام امور دینوی مارا شامل میشود خواهیم داشت .از این رو ما درین قسمت از بحث تنها به عناصر ثابت رسالت انبیا در بعد دینوی و اجتماعی می پردازیم .البته به همان اندازه ای که قرآن کریم در مرحله پیش از اسلام اشاره فرموده است . این عناصر ثابت عبارت اند از : 1-    خلافت انسان :  خداوند متعال می فرماید : « و اذ قال ربگ الملا ًیکته انی جا علی فی الارض خلیفته" »([15] ) . انسان درنگاه سیاسی انبیا خلیفه و جانشین خداوند متعال بر روی زمین است .                      مفهوم خلافت انسان از طرف خدای سبحان وحدت دین و دنیا و وحدت دین و سیاست را بطور پر رنک و فعال مطرح کرده است  .خلافت یعنی این که انسان از طرف خدا مکلف است از دنیا وهای آن بهره برداری کند و آن را آباد سازد و البته بر اساس یک برنامه الهی و بدین ترتیب دین و دنیا در یک وحدت همه جانبه ساده واضح و بدور از هرگونه پیچیدگی به هم پیوند می خورد.                                    2-  گواهی یا شهادت انبیا :  خلافت انسان از طرف خداوند هم چنان که گفتیم به این معنی است که انسان مکلف است دنیا را آباد کند و نیز به این معنی است که دین بر خلاف ادعای سکولارها امر دنیا را مهمل نگذاشته است ولی انسان –خلیفه – در انجام وظیفه آبادانی دنیا و زمین نیاز به اشراف و راهنمای آسمانی دارد و این اشراف وراهنمای درخط شهادت و گواهی که از سه حلقه تشکیل می گردد مجسم شده است . صدر دراین باره چنین ابراز عقیده می نماید : « چنانچه انسان رها گذاشته شود تا خود و ظیفه خلافت را بدون راهنمای و تر تیب و هدایت انجام دهد ، خلقت او عبث و بیهوده خواهد بود و آنچه اتفاق خواهد افتاد چیزی ظلم وشهوترانی و شهوت پرستی نخواهد بود . اگر خداوند متعال برای هدایت انسان دخالت نکند انسان اهداف بزرگی را که در ابتدای راه برای او ترسیم شده است از دست خواهد داد این دخالت الهی درخط شهادت متجلی است »   قرآن کریم شهداً و گواهان را به قسم تقسیم کرده است و می فرماید : « انا انزلنا التوراة فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلمو الذین ها دو او الربا نیون والاحبار بما استحفظوامن کتاب الله و کا نوا علیه شهدا ً .  .  . . . . » ([16] )  این سه دسته انبیا ً ربانیون و احبار میباشند و احبار علمای شریعت اند ربانیون یک مرتبه متوسط بین پیامبرو عالم هستند که همان مرتبه امامت است . از این رو میتوان چنین گفت : خط شهادت در درجه اول و انبیا ً و در درجه دوم در امامان و در درجه سوم در مرجعیت مجسم گردیده است . بنا بر این شهید همان مرجعیت فکری و تشریعی در بعد اید ًیولوژی است و نیز وظیفه اشراف و نظارت بر عملکرد و مسیر جامعه را به عهده دارد و این که تا چه اندازه با رسالت الهی « دین » هماهنگ است شهید مسولیت دارد که در مواقع لزوم دخالت کند تا مسیر را تعدیل م یا اینکه به راه درست باز گرداند انسان اگر در صحنه اجرا و میدان عمل دچار انحراف شد.        3نقش وحی و انبیا در قیام و مبارزه در راه تشکیل جامعه توحیدی : پس از اینکه بشریت دوران فطرت خویش را گزرانید و دچار انحراف و اختلاف گردید لازم شد یک قیام شکل بگیرد که سیر حرکت بشریت را به راه درست خود باز گرداند و جامعه توحیدی را بر اساس عمیق تر و آگاهانه تر از اساس وزیر ساخت اولیه  که همان فطرت بود شکل بدهد و جامعه را برای از سر گیری نقش الهی گونه خوددر جانیشنی خدا بر روی زمین آماده سازد. برای این فهم لازم بود در همان ابتدا تعدادی انقلابیون به طرز عالی تربیت شوند و این تربیت نمیتواند از درون همان جامعه که به انحراف کشیده شده است و وحدت و یک پارچه گی آن به یغما رفته صورت بگیرد بلکه بایستی آن تربیت و آن هدایت از خارج از شرایط روحی و روانی حاکم بر آن جامعه صورت بگیرد و این جاست که نقش وحی و نبوت بروز می کند . «  . . . فبعث الله النبین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب با الحق .. . . »([17] )   ( پس برانگیخت خداوند انبیا را در نقش بشارت دهندگان و بیم دهندگان و به همراه کتاب را به حق فرو فرستاد. . ) بنا بر این تنها وحی است که میتواند تربیت انقلابی ، اخلاقی و روانی صالح و سالم را تامین نماید که در نتیجه آن انقلابیون پدید آیند که به تعبیر قرآن : «... لا یزیدون علوا" فی الارض ولا فسادا" . . . »  ( بدنبال فساد و رستکبار نیستند ) برهمین اساس ما معتقدیم که انقلاب حقیقی به هیچ وجه نمیتواند جدا از وحی ونبوت باشد . هم چنان که نبوت و رسالت الهی بدون انجام قیام اجتماعی علیه ظلم و چپاول ممکن نیست نقش خود را ایفاکند .      [1] -- Dayyanu -  1. 1—جمعی از پژوهشگران،  دین و سیاست  ( قم : انتشارات موسیسه فرهنگی ثقلین  -سال 1379 ، ص 22- 17                  2- جان هپک ، فلسفه دین ، ترجمه: بهزاد ( تهران ، انتشارات الهدی  سال 1381 ) ص-15                                  [3]ویلیم تو ماس ، فرهنگ مختصر اکسفورد ( لندن : انتشارات اکسفورد  ، سال 1998) ص 72   -1  2  - هیگ همان اثر ص 17-16   -[5] جمعی از پژوهشگران ، همان اثر ، ص 24-23 [6] -جمعی از پژو هشگران  همان اثر ص – 45 1 - جمعی از پژوهشگران ، هما ن اثر ، ص-57                  [7] *-- همین جا اشاره شود که سیاست با علم سیاست تفاوت دارد . سیاست در مفهوم کلی در زندگی اجتماعی و جود دارد اما علم سیاست را باید مانند دیگر علوم آموخت . [9] - عبدالرحمن عالم ، بنیاد های علم سیاست  ( تهران : انتشارات نشرقی – سال 1373- ص – 28-21 [10] - زمان قدس ، سیاست و علم  ، ( قم : انتشارات قدس ، سال 1382 –ص- 86 [11] - جمعی از پژوهشگران ، همان اثر –ص-64         Acvinas       -[12]  Jdan Bern  -  [13] - جمعی از پژوهشگران ، همان اثر ، ص 71-62 [14] -سوره بقره آیه 30  [15] [16] - سوره ما ًییده  آ یه 44  -سوره بقره آیه 213 [17]