پیدایش خلقت انسان از نظر مذهب یزیدیه

پیدایش خلقت انسان از نظر مذهب یزیدیه

خداوند در اول کار خود یک در سفیدی را از سر خود بوجود آورد. و پرنده ای را خلق کرد که نامش انقز مقدس بود و آن دانه در سفید گرانبها را بر پشت آن گذارد و چهل هزار سال در آن ماند و پس از آن شروع به خلق هفت نوشته نمود.

روز دوشنبه، ملک دردائیل را خلق فرمود و او شیخ حسن است.

روز سه شنبه، ملک اسرافیل را خلق کرد و او شیخ شمس الدین است.

روز چهارشنبه، میکائیل را خلق کرد و او شیخ ابوبکر است.

روز پنج شنبه، جبرئیل را خلق کرد و او سجادین است.

روز جمعه، شمنایل را که ناصر الدین است خلق کرد.

روز شنبه ملک نورائیل را، و او بدیانت فخر الدین است.3



روز یکشنبه که آغاز نخستین روز خلق فرشتگان است، عزرائیل (شیطان) را خلق کرد و او همان « ملک » رئیس همه ملائکه و مقرب مذهب یزیدیه است. سپس آسمان هفتگانه و بعد فکر را که از طریق آن به انسان صورت داد خلق کرد و بعد از آن پرندگان و وحوش را خلق کرد. یکصد سال بعد « ملک» از خدا پرسید که چگونه بشر از نسل آدم زیاد می گردد، و نسل آدم کجاست؟ خدا به او گفت: کار بشر و نسل او را به تو واگذار می کنم. « ملک» آمد و از آدم پرسید آیا از درخت ممنوعه باغ که گندم نام داشت خورده ای؟ آدم گفت: خداوند بزرگ مرا از خوردن آن میوه ممنوعه منع کرده است. بر این جهت چگونه می توانم از گندم باغ جنت بخورم؟ ملک به او گفت: نه بخور، تو باید بخوری و از آن که بهترین چیزهای این زمین است پیش از هر چیز دیگر تغذیه نمایی و سیر گردی. تو، ای آدم، اگر به گفته های من که نفع تو در اوست عمل کنی و گندم را بخوری به زودی پیش آمد خوبی برای تو اتفاق خواهد افتاد، و با وسوسه های ملک، آدم از آن میوه سیر خورد و شکمش باد کرد و در این وقت ملک او را از بهشت بیرون کرد و او را تنها گذارد و خود به آسمان رفت. آدم تنها بود و به علت نداشتن مخرج، سخت می گریست و درد می کشید. در این وقت خداوند جبرائیل را فرستاد که مرهمی بر درد آدم نهد و او را از این مصیبت برهاند.



جبرائیل پرنده ی فرستاد و پرنده مزبور، با نوک خود مخرجی از پشت برای آدم ساخت و آدم را آسوده کرد و یکصد سال با آن حال محزون بود و گریه و ناله می کرد و توبه و استغفار می نمود. سرانجام خداوند بر جبرائیل فرمان داد تا حوا را از زیر بغل آدم خلق کند. در این وقت آدم و حوا خواستند هر یک، به تنهایی نسل بشر از وجود خودش آفریده شود و خود سازنده آن محسوب شود و تصمیم داشتند تا در آفرینش انسان از شرکت دیگری جلوگیری به عمل آرند و مثل جانوران روی زمین نباشند.



مدتها گذشت در این مدت آدم و حوا دائماً با یکدیگر در حال مذاکره بودند و مخاصمه می کردند و سرانجام پس از ماهها مذاکره و مشاجره به این نتیجه رسیدند که هر یک از طرفین (آدم و حوا) شهوت خود را در ظرفی ریخته و بر مهر خود ممهورش کند و بعد از 9 ماه هر کدام کوزه ظرف خود را باز نمایند. پس هریک بدانچه که قرار گذاشته بودند عمل کردند و شهوت خود را در ظرفی ریخته و نگهداشتند، روزها، هفته ها و ماهها گذشت، ماه هفتم، ماه هشتم، و بالاخره ماه نهم فرا رسید و آدم و حوا پس از ماهها انتظار هر یک عجولانه به سوی ظرفهای خود رفتند درب آن را گشودند. پس در کوزه آدم اطفالی از پسر و دختر بود ولی در کوزه حوا، کرم و حشرات بوجود آمده بود. دختر و پسر ظرف آدم از اجداد یزیدیه هستند و سایرین از ظرف حوا، آدم پس از اینکه دختر و پسر را از کوزه شهوت خارج ساخت، با دو پستانی که خداوند برایش خلق کرده بود شیر داد و این پستان که امروز در سینه مردان قرار دارد، از آن تاریخ بوجود آمده است.



پس از مدتی، آدم و حوا به بالای کوه عرفات رفته و آتشی کردند و از آن زمان عهد کردند تا چون همه جانداران روی زمین به طور شراکتی تولید مثل نمایند و لذا بقیه افراد، از نژاد مشترک آدم و حوا پس از آشتی در کوه عرفات هستند.



به عقیده یزیدیها این عالم از دو قوه خیر و شر بوجود آمده است. قوه خیر همان خدائیست که بر قوه شرغلبه کرده و آن قوه شر همان شیطان اعظم و ابلیس مقتدر است که سلطه ملکوت او را از خود رانده است. و« ملک»، همان فرشته است که از بهشت رانده شده است و پرستش یزیدیان که به وسیله آن به این فرشته رانده شده نزدیک می شوند با عبادتی که نسبت به پروردگار می نمایند تفاوت دارد. به این صورت که نسبت به شیطان بسیار خاضع و خاشع و مهربان بوده و از او می ترسیدند ولی نسبت به خدای خیر شکرگزار و ممنون و سپاسگذار می باشند. ترس آنها از شیطان به درجه ایست که از عبادت خدا روی بر می گردانند و خطاهای خود را به امید آنکه رحمت خدا، حدی ندارد ناچیز می شمارند و لذا شیطان را معبود خود می دانند و می گویند: هوشیاری انسان اقتضاء دارد که انسان همیشه از شیطان بترسد و کسی که از زندگانی خود سعادت می خواهد باید خدا را کنار گذارد زیرا خدا اقدام در عمل شر نمی کند و باید طالب دوستی شیطان باشد و او را حمایت کند تا از آتش دوزخ در امان باشد. همه ما سرانجام روزی گناه خواهیم کرد و در نتیجه به امر خداوند به دوزخ فرستاده خواهیم شد، و این شیطان است که درآن روز سخت ما را که در این جهان از او پیروی و اطاعت نموده ایم، یاری می نماید و از گزند آتش جهنم برحذر خواهد داشت.





آداب و رسوم یزیدی ها

یزیدی ها آداب و عقاید خاصی در مسائل مختلف دارند که برخی از آنها همان طور که درگذشته ذکر گردید، برداشتی است از سایر مذاهب و بقیه چیزهایی است که رؤسای قوم و مذهب در بین پیروان خود شایع ساخته اند.4



یکی از رسوم آنها غسل اطفال جدید الولاده در حوض آبیست که دو دهنه و دو در دارد و در مقبره شیخ عدی واقع شده، او را غسل داده تا از کثافات ولادت پاک نمایند و آن را (عین البیضاء) می نامند و مسیحیان این را غسل تعمید می دانند.5



یزیدی ها بعضی از درختان را تقدیس کرده و آن را می پوشانند و یا رنگ می کنند و به آن کهنه می بندند و بعضی از آنها برگ درختان مزبور را برای شفا مصرف می نمایند و این درختان مقدس در بسیاری نقاط که یزیدی ها زندگی می کنند، یافت می شود.



دختران و پسران یزیدی ها قبل از ازدواج حق دارند که با هم آشنا شده و معاشقه نمایند بدون آنکه به هم نزدیک شوند. همچنین اگر دختر و پسری قصد ازدواج داشته باشند، باید قبلاً اولیاء همدیگر را در جریان این امر قرار دهند. در این مورد پسر باید نیت خود را به پدر دختر یا مادر خود در میان بگذارد. چنانچه اولیای هر یک از طرفین مایل به این وصلت نباشد، پسر حق دارد دختر مورد علاقه خود را برباید و این اجازه ( فرار دختر توسط پسر) در مصحف رش داده شده است.



مرد یزیدی ها می تواند تا چهار زن بگیرد ولی بر او حرام است بین دو زن را بدون رضایت زن اول جمع نماید. همچنین اگر مردی از زن اول خود فرزندی داشته باشد، نمی تواند زن بگیرد. همچنین «صدیق دملوجی» در کتاب خود به نام « یزیدیه» می نویسد: اگر یک دختر یزیدی نخواست شوهر کند باید تا زنده است خدمتگزار پدرش باشد و اگر شوهر کرد و شوهرش مرد، می تواند به خانه پدر برگردد و پدر او دوباره وی را شوهر دهد، ولو چند مرتبه این اتفاق بیفتد و در آن صورت از شوهر مرده اش ارث نمی برد.



ساده ترین عقیده ای که یزیدی ها دارند امر طلاق است؛ زیرا هر مردی که بخواهد زن خود را طلاق دهد، باید سه دانه سنگریزه در دست زنش قرار دهد و این کار نشانه طلاق مرد از زنش است.



تعدد زوجات در بین رؤسای مذهب و امیران رایج است و می توانند هرچند که مایلند زن بگیرند و تجدید فراش نمایند. عبدالرحمن بدران در مجله الجنان جزء 7، سال 1871، ص 529 چنین نوشته: از معتقدات یزیدیه این است که اگر رئیس آنها یکی از زنان را اعم از آنکه دختر بوده یا شوهر داشته باشد یا بی شوهر باشد خواست آن زن بر او حلال می گردد و بر غیر او حرام است ولو شوهر آن زن باشد.

مهلت شيطان تا چه موقع است ؟



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مهلت شيطان تا چه موقع است ؟


- اين كه تا چه زمان شيطان زنده خواهد ماند؟ كى ميرد؟ به دست چه كسى كشته مى شود؟ رواياتى وارد شده و احتمالاتى داده اند كه از اين قراراند:

1. مهلت او تا روز قيامت است ؛
اين احتمال درست نيست .

2. تا روز آخر دنيا.
همان روزى كه خورشيد و ماه و ستارگان تاريك مى شوند و كوه ها مانند پشم زده شده ، روان مى گردند و درياها مانند آتش خروشان شعله ور مى شوند و تمام جن و انس و ملائكه مى ميرند.

3. مهلت او ميان نفخه اول و دوم است ؛
نفخه اول وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه موجودات جهان يك مرتبه از بين مى روند. نفخه دوم آن وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه خلايق دو مرتبه زنده مى شوند. مهلت شيطان در ميان اين دو نفخه تمام مى شود .

4. تا زمان ظهور حضرت مهدى (عج ) و به دست آن حضرت كشته مى شود.

5. تا زمان رجعت ؛
از زمان آمدن حضرت مهدى (عج ) شروع مى شود؛ پيامبر و ائمه معصوم عليه السلام دوباره رجوع مى كنند و به دنيا برمى گردند، آن وقت شيطان مى ميرد. و مدت معلومى كه قرآن بيان مى كند - همان رجعت است - كه عزرائيل جان او را مى گيرد و به زندگيش خاتمه مى دهد.
وارد شده كه در زمان رجعت ، خداوند به (ملك الموت ) مى فرمايد: جان ابليس را قبض كن كه عمر او به سر آمده و سختى ، تلخى و مستى جان كندن را كه به اولين و آخرين افراد چشاندى به او تنها بچشان . و نيز مى فرمايد:
(اى ملك الموت !) اول وارد دوزخ شو و هفتاد زبانيه با هفتاد زنجير و هفتاد كاسه از آب لظى (كه همان آبهاى جهنمى سوزان است ) با هفتاد هزار از سگ هاى جهنمى را بردار و با سخت ترين شكلى جان او را بگير.
عزرائيل هم با صورتى كه اگر اهل زمين او را با آن صورت ببينند، از ترس و وحشت ، تمام آنان قالب تهى مى كنند و مى ميرند، و به همان شكلى كه ماءمور است نازل مى شود.
شيطان وقتى او را به آن هيبت مشاهده مى كند به مشرق فرار مى كند، عزرائيل را همان جا مى بيند! به طرف مغرب مى گريزد، او را حاضر مى بيند، به دريا مى رود، باز او را همان جا مشاهده مى كند؛ در اين زمان ، (ملك الموت ) بر او بانگ مى زند كه : اى ملعون ! بايست ؛ باز فرار مى كند و مى آيد بر سر قبر آدم عليه السلام و مى گويد: اى آدم ! من به واسطه تو رانده شدم و طوق لعنت برگردنم افتاد. عزرائيل به آن سگ هاى جهنمى و ملائكه غلاظ و شداد دستور مى دهد كه بر او حمله كنند. سگ ها بر او حمله مى كنند و اطراف او را مى گيرند. ملائكه با گرزهاى آتشين بر مغز او مى كوبند تا جان خبيث و پليد او را بگيرند و به زندگى پر از مكر، فريب و كبر او پايان دهند.

قاتل شيطان كيست ؟

در روايات ديگرى وارد شده كه : شيطان به مرگ طبيعى از دنيا نمى رود، بلكه او را مى كشند و در آخرالزمان كشته مى شود. حال چه كسى او را مى كشد، اختلاف است . بعضى از روايات مى گويند: امام زمان (عج ) وقتى ظهور كند آن ملعون را مى كشد. امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى قائم ما قيام كند، مى آيد در مسجد كوفه شيطان هم مى آيد و به زانو در مقابل آن حضرت قرار مى گيرد و مى گويد: واى از اين روز سختى كه در كمين من است . در اين موقع امام زمان (عج ) موهاى جلوى پيشانى او را مى گيرد و آن ملعون را گردن مى زند.
در بعضى از روايات وارد شده كه حضرت رسول كشنده شيطان است . امام صادق عليه السلام فرمود: (شيطان در زمان رجعت روى صخره بيت المقدس به دست حضرت رسول صلى الله عليه و آله كشته و ذبح مى شود).
نيز عبدالكريم خثعمى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: (وقتى شيطان گفت : خدايا! مرا مهلت ده تا روز قيامت ، قبول نكرد و در جواب آن ملعون فرمود: تو را مهلت مى دهم تا وقت معلوم عليه السلام . و مراد از آن وقت ، هنگام رجعت اميرالمؤمنين عليه السلام به دنيا است ).
عبدالكريم گويد: از حضرت پرسيدند: آيا براى آن حضرت رجعتى است ؟ فرمود: بلى ، هيچ امامى نيست ، مگر آن كه در قوت رجعت آن امام ، مؤمن و كافر اهل زمانش با او برمى گردند. تا مؤمنان را بر كافران غالب و پيروز گردانند.
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام با اصحاب خود رجوع نمايد، شيطان هم با لشكرش حاضر شوند و وعده گاه جنگ آنها در زمين (روحا) كه از زمين فرات و در نزديكى كوفه است ، مى باشد.
پس اين دو لشكر مى جنگند، به طورى كه تا آن زمان چنان كشتارى انجام نشده باشد. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: گويا اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام را مى بينم كه به پشت برگشته اند و از شدت و سختى جنگ صد قدم به عقب رفته اند و گويا آنها را نگاه مى كنيم كه پاهاى بعضى از آنها در آب فرات رفته است .
در اين هنگام ملائكه خشم الهى از پشت آب ها فرو مى آيند و جنگ به حضرت رسول صلى الله عليه و آله واگذار مى شود. آن حضرت در جلوى لشكر و حربه از نور در دست مبارك ايشان است ؛ چون شيطان نگاهش به آن حضرت بيفتد، پشت كرده و بگريزد. ياران او وقتى كه فرار او را مى بينند مى گويند: كجا مى روى و حال آن كه بر آنها غالبى ، در جواب گويد: من مى بينم آن چه را شما نمى بينيد. من از خداوند عالميان مى ترسم .
در اين هنگام ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله به او حمله مى كند و ضربتى بين دو كتف او مى زند كه به همان ضربه نابود مى شود و لشكرش نيز هلاك خواهند شد. بعد از آن ، خداوند عالميان پرستش مى شود؛ در حالى كه براى او هيچ شريكى در روى زمين باقى نمى ماند و عبادات همه خالصانه است . آن گاه اميرالمؤمنين عليه السلام در زمين چهل و چهار هزار سال پادشاهى مى كند. و عمرها طولانى مى گردد به طورى كه از هر انسانى هزار اولاد به وجود مى آيد .


شيطان به آسمان مى رود ؟
در ادامه مطلب مقاله





شيطان به آسمان مى رود ؟

گفتيم كه شيطان از طايفه جن بود، و قرآن هم اين مطلب را با صراحت بيان مى كند و مى فرمايد:

و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم ، فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه ؛
اى رسول ما (ياد كن وقتى را كه به ملائكه گفتيم : بر آدم سجده كنيد، همه سجده كردند جز ابليس ، كه او از جن بود، و بدين روى از اطاعت خداى خود سرپيچى نمود و سجده نكرد.)

او مدتى از عمر خود را در ميان جن سپرى كرده و با آنان معاشر بوده ، تا وقتى كه فتنه و فساد، كشت و كشتار در ميان آنان برپا شد.
در اين هنگام خداوند اراده كرد كه آنان را نابود فرمايد: عده اى از ملائكه را فرستاد تا با شمشيرهاى خود با آنها جنگيدند و همه آنها را كشتند. در اين ميان ، شيطان جان سالم به در برد و از مرگ نجات پيدا كرد و به دست ملائكه اسير شد. به فرشتگان گفت : من ، از جمله مؤمنان هستم (و در فتنه و فساد شركت نداشتم .) شما تمام خويشان و هم نوعان مرا كشتيد و من تنها ماندم . مرا با خودتان به آسمان ببريد، تا در آن جا با شما باشم و خداى خود را عبادت كنم .
فرشتگان از خداوند جوياى تكليف شدند. خداوند به آنها اجازه داد كه او را به آسمان ببرند. زمانى كه به آسمان رسيد به گردش در آسمان ها و بررسى پرداخت . در آن ميان لوحى را ديد كه چيزهايى بر آن نوشته شده ؛ مثلا نوشته بود:
(انى لا اضيع عمل عامل منكم . (بلا من عمل و اءراد الدنيا اعطاه الله منها و من عمل و اراد الاخرة بلع الله تعالى مناه ) و من يرد حرث الاخرة نزدله فى حرثه ما نشاء و من يرد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من خلاق

(من پاداش هيچ عمل كننده اى را ضايع نمى كنم ؛ بلى ، كسى كه كارى كند و اراده دنيا نمايد، خدا دنيا را به او مى بخشد و كسى كه آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزويش مى رساند. و كسى كه پاداش آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم و بر نتيجه اش مى افزاييم و آنها كه فقط مال دنيا را مى طلبند، كمى از آن به آنها مى دهيم ، اما در آخرت هيچ نصيبى ندارند).

پيش خود فكر كرد كه آخرت نسيه و دنيا نقد است . تصميم گرفت دنيا را به وسيله عبادت هاى طولانى به دست آورد. لذا در ميان ملائكه آن قدر عبادت كرد تا سرور و رئيس همه فرشتگان شد و طاووس ملائكه نام گرفت ! بر منبرى مى نشست و ملائكه در مقابل او با احترام مى ايستادند. وقتى فهميد با اين عبادت ها مى تواند دنيا را جست و جو كند؛ از اين رو، آن چه در قلب سياه خود پنهان داشت آشكار ساخت و ادعا نمود من از آدم برترم و در برابر او به خاك نخواهم افتاد!

توصیف قرآن در قرآن

توصیف قرآن در قرآن

کتاب آسمانی قرآن به اذعان تمام قرآن شناسان جهان (اعم از مؤمن و کافر)، کتاب شگفت انگیزی است. بسیاری، در مورد آن مطالبی گفته و سعی کردهاند آن را به نوعی در حد فهم خود تمجید و توصیف و حتی تبیین کنند. اما مسلماً هیچ یک به واقعیت و روشنی توصیفی خود قرآن از خویش نیست. واژه قرآن حدود 58 بار در آیات آن ذکر شده است و علاوه بر این در آیات متعددی نیز از قرآن با نامهای دیگری توصیف شده است که خود اشاره به جلوه­های متفاوتی از ماهیت ژرف قرآن دارد. در این آیات، صفات متعددی برای قرآن ذکر شده است که هر کدام بیان کننده کارکرد خاصی آن در حیات انسانی میباشد. از جمله:

- قرآن هدایت کننده مردم می باشد (بقره:185) و این هدایت با بهترین و پایدارترین شیوه ارائه شده است(اسراء:9)؛

- قرآن نازل شده از (خداوند) حکیم و ستوده است (فصلت:42)؛

- قرآن تبیین کننده همه چیزهاست (نحل:89) چون از علم خدا نازل شده است (هود: 14) آن کتاب پرحکمت است (یس:2)؛

- قرآن یادآوری کننده فطریات انسان است (تکویر:27)؛

- قرآن شفاء دهند قلوب مؤمنین است (اسراء:82)؛

- قرآن رحمت الهی و تجلی از لطف خداوند است (اسراء:82)؛

- قرآن کتابی منحصر به فرد و بی مانند است (اسراء:88)؛

- قرآن کتاب با کرامت است (واقعه:77)؛

- قرآن یک دست و بدون اختلاف و اعوجاج است.(نساء:82).

و صفاتی دیگری مانند «نور»، «حُبلُ الله»(ریسمان خداوند)، «مجید»(با شکوه)، «کتاب عزیز»(کتاب محترم) «مبین» (روشن گر) و امثال آن، که هر یک دلالت بر وجهی از ذات بابرکت قرآن برای انسان دارد.