نکته براي خوش آمد گويي به زندگي غير معمولي

به نظر من هيچ چيز به اندازه حقيقت موجود در دل هرکدام از ما که استفاده از فرصت هاي تازه و کشف زندگي خارق العاده و غيرمعمولي را براي ما فراهم مي کند، براي تشويق بهتر نيست. منظور من از خارق العاده و غيرمعمولي، زندگي نيست که موقعيت تجارب هيجان انگيز و تحقق برخي دستاوردهاي جديد و خاص را براي ما فراهم کند. منظور من از خارق العاده خيلي خيلي فراتر از اين مسائل است و به اين نعمت هاي خاص براي افراد مختلف مربوط نيست، بلکه مربوط به منابع تغييرناپذير و پايدار آن مي باشد: منبعي که براي همه آزاد بوده و در دسترس همگان است.

اجازه بدهيد اين ايده را از ديدگاهي ديگر مورد بررسي قرار دهيم: ما خلق نشده ايم که وقتي از کنار عظمت و بزرگي ها عبور مي کنيم، فقط نگاهي اجمالي به آن بيندازيم. در برخورد با چنين موقعيت هايي ما احساس ميکنيم که در زمان گم مي شويم. همه ما تجربه چنين لحظاتي را داشته ايم و بدون شک اين لحظات براي ما لحظاتي باورنکردني و فوق العاده بوده اند اما نياز ما را به چيزي بادوام تر و پايدارتر ارضاء نمي کردند. دليل آن اين است.

تمام اين لحظات هيجان انگيز فقط انعکاسي از کيفيت خارق العاده و شگفت انگيز قلب و ذهن ماست. اين لحظات، شخصيت دروني ما را بروز مي دهد که هنوز به طور کامل کشف نشده است. ما فقط بايد حقيقت وجود آن را به خاطر چگونگي درک احساسات فيزيکي و جسمي ما از وجود و زندگيمان روي زمين،  قبول کنيم.

روشي که به طريق آن ما خود را تجربه مي کنيم - از ميان واقعيت هاي مختلف شخصيت خود - به ما گزارش مي شود. در نتيجه اين درک محدود، تلاش ما براي جستجوي زندگي خارق العاده و فرامعمولي کمتر مي شود. علاوه بر اين فقدان و عدم شناسايي خود است که رنجي ناخودآگاه در ما به وجود مي آورد

اگر اين چند نکته توانسته باشد گوياي تحير گذشته شما باشد که چرا نتوانسته ايد از زندگي خود رضايت داشته باشيد، احتمالاً اين سؤال به ذهنتان مي رسد، "براي تغيير اين وضعيت چه بايد کرد؟" چطور مي توان اين رابطه گم گشته با زندگي واقعي که نه تنها غيرعادت را برايمان آشکار ميکند، بلکه در همان حال منبع اين زندگي خارق العاده را نيز به ما نشان مي دهد، را دوباره به چنگ آورد؟ به عبارت ديگر: چطور مي توانيم از اين زندگي خارق العاده دعوت کنيم که خود را به ما نشان دهد؟ براي قدم نهادن فراتر از آن لحظات غيرعادي و خارق العاده زندگي خود چه الزاماتي وجود دارد؟

پاسخ آن کاملاً آشکار است - به آشکاري قله اورست در يک روز روشن و آفتابي. اين مسئله نشان ميدهد که چنين محلي وجود دارد و رسيدن به آن براي شناختن آن، دو مسئله کاملاً جدا از هم هستند. ما طوري خلق شده ايم که بايد يکي از اينها را انتخاب کنيم. آيا ما زندگيمان را صرف روياپردازي براي بيکران ها و نامحدودها مي کنيم يا اينکه جرات بيدار کردن اين روياپرداز درون را داريم؟ پاسخ بايد آشکار باشد. اگر نوع زندگي که انتخاب مي کنيم بتواند تعيين کند که از کدام درجه هوشياري خود براي شناخت خود استفاده مي کنيم، به ما اجازه دعوت زندگي خارق عادت و شگفت انگيز را هم خواهد داد.
براي داشتن يک انتخاب درست و عاقلانه، يک تمرين دروني به شما پيشنهاد ميکنيم. اين تمرين با اين ايده آغاز مي شود: در هرکدام از ما يک وعده ابدي و هميشگي وجود دارد. در اکثر موارد اين وعده دروني و ناديده تصادفاً در درون ما برآورده مي شود - وقتي به سمت يک صحنه يا منظره بي نظير در طبيعت کشيده مي شويم که انگار فقط براي چشمان ما ساخته شده اند، يا وقتي ميتوانيم در يک لحظ جادويي از موسيقي يا رابطه با فردي ديگر شرکت داشته باشيم. و براي برخي از افراد وعده زندگي خارق العاده، به لحظات کوتاه دعا و نيايش تقسيم مي شود که با نماز و مديتيشن صورت مي گيرد.                                                           وقتي اين لحظات فوق العاده و شگفت انگيز را تجربه مي کنيم، هيجان زيادي سراپاي ما را مي گيرد و قلبمان به تپش درمي آيد. اين هيجان به خاطر شناختي است که آنچه ما را به حرکت در مي آورد بايد در درون ما پنهان باشد.

تمريني که در اين مقاله "براي دعوت زندگي خارق العاده" برايتان عنوان ميکنيم به شما براي تشخيص و شناخت وعده درونيتان کمک مي کند. و وقتي آن را تشخيص داديد، بايد آن را تمرين و اجرا کنيد و خيلي زود خواهيد ديد که چطور اين هدف جديدتان در زندگي براي برآورده کردن و تکميل وعده دروني به شما کمک مي کند


 

بگذاريد سؤالهاي سرزنش آميز و خرده گير بي پاسخ بماند: در لحظات پر استرس، به جاي آنکه به دنبال پاسخ هاي مشابه براي سرپوش گذاشتن روي زندگي و درست جلوه دادن آن باشيد، به آنچه که زندگي سعي دارد به شما درمورد خودتان بگويد گوش دهيد. لحظات پراز شک و ترديد، انعکاسات پنهاني از چيزهايي است که بايد درمورد زندگي و خودمان بفهميم، نه طر کردن ما توسط زندگي يا اميد و آرزويمان براي خوشبختي. بايد ياد بگيريد که چطور وقتي در درونتان همهمه و آشوب برپا مي شود آرام بمانيد. اين آرامش دروني، باعث مي شود که خارق العاده پا به زندگي ما گذاشته، پاسخ سؤالاتمان را داده و دردهايمان را درمان کند

. از کسي درخواست کمک براي نجات خود نکنيد: در لحظات ترس و اضطراب، ما عادت داريم که از کسي يا چيزي بخواهيم که به ما کمک کند بر استرس خود غلبه کنيم. اين وابستگي به ديگران نه تنها روح ما را ضعيف مي کند بلکه امکان آمدن خارق العاده را هم براي رساندن اين دو پيام از بين مي برد: اول ، اين درس بسيار مهم که ترس يک دروغ است. با اين افشاء سازي اين شناخت مي آيد که خودِ ترسيده ما که به دنبال راه نجات است، با درخواست هاي عاجزانه خود، واقعيت وضعيت خود را تصديق مي کند. سرباز زدن از نجات خود از وضعيت دروني که باعث ترسمان مي شود باعث مي شود فکر کنيم که چنين ترسي وجود ندارد که نياز به نجات داشته باشد.

. راه سخت را انتخاب کنيد: شور و شوق و عادت دو جنبه از يک مسير ناراحت کننده هستند. رفتارهاي تکراري سنگفرش اين جاده هستند که خودِ خوابيده از نظر معنوي اين نياز را ايجاد مي کند که در طول آن قدم بزنيم تا ما را با وعده هاي پوشالي خود براي اوقات و زندگي خارق العاده به سمت مرگ نکشاند. ما مي توانيم کارهايي بسيار بيشتر از اين انجام دهيم که فقط بنشينيم تا در اين راه فريب بخوريم، اما اين نياز به سعي و تلاش دروني دارد. به جاي اينکه از خواست نفسمان که هميشه به دنبال آسانترين راه است پيروي کنيم، بايد راه دشوار را انتخاب کنيم. اين انتخاب به ما نشان مي دهد که تنها چيزي که واقعاً براي ما دشوار است، طبيعت هدايت نشده ماست که ما را وادار مي کند باور کنيم که فائق آمدن بر چيزي درست شبيه به غلبه کردن بر آن است

. کاري را انجام بدهيد که از آن مي ترسيد: هميشه زمان و مکان مناسبي براي فکر کردن به راه ها و نقشه هاي عملي در وقايع و اتفاقات زندگي است. اما هيچ کدام از چيزهايي که در فکر بنا مي شود، نمي تواند نقشه هاي غيرقابل فکر و تعمق که زندگي خارق العاده و فراعادت در خود دارد را آشکار کند.آن ترس هاي قديمي از شکست را فراموش کنيد. پذيرفتن خطر شکست، پيش نياز داشتن يک زندگي عادي از ترس است. اگر بتوانيد به انجام کاري که هميشه از آن واهمه داشتيد، مبادرت ورزيد، زندگي فراعادت و خارق العاده به سراغتان خواهد آمد. هيچ چيز قابل مقايسه با اين اکتشاف نخواهد بود چون وقتي آن را تشخيص داديد، فقط صعود خواهيد کرد.

                                                                                                                      5. هر روز براي خود وقت گذاشته و بيرون برويد: فکر مثل تردميلي مي ماند که از حرکت هاي ما در گذشته که آينده مان را مي سازد نيرو مي گيرد. خارق عادت، فاقد زمان است. قلمرو آن حال است. اگر مي خواهيد چنين زندگي داشته باشيد، بايد راه هايي براي ورود به دنياي آن پيدا کنيد. اين يک راه خوب براي شروع است: هر روز لازم است که قفسي که براي خود ساخته ايم را شکسته و پا را بيرون بگذاريم. مهم نيست که چقدر بتوانيم براي آن وقت بگذاريم، اما مسئله مهم اين است که بايد هر روز فرصتي را به نيايش، تفکر و مديتيشن اختصاص دهيم.                                                                                                                                       6. دريچه قلبتان را به سمت زندگي باز کنيد: براي ديدن و تجربه کردن خود وقت بگذاريد. اجازه بدهيد که مفاهيم شما از زندگي بالا آمده و نشان دهد که چرا چنين تصويري از خود داشته ايد. نسبت به اين افکار و احساسات هيچ قصد و نيتي نداشته باشيد فقط دريچه قلبتان را به سمت آن باز کنيد. چرا بايد اينکار را بکنيد؟ اول اينکه اينکار باعث مي شود که مسائل منفي راهي براي خروج داشته باشند. و دوم اينکه زندگي خارق عادت خيلي انحصارگر است و وارد هيچ منطقه و قلمروي که اشغال شده باشد، نخواهد شد.

هيچ کجا اردو نزنيد: زندگي خارق عادت به ملاقات افراد مي آيد، نه گروه ها و سازمان ها. او نياز روح را براي تنها بودن تقويت مي کند. پس از کساني که سعي ميکنند به شما بقبولانند که حقيقتي که توانسته آنهار ا ارضاء کند، شما را هم ميتواند، دوري کنيد. اين افراد شياد فقط مي خواهند شما را هم در اردوگاه خود ساکن کنند. اهميت ندهيد که چه کسي با شما راه مي رود و چه کسي نمي رود. مراقب همه اردوگاه ها با تابوهاي خوشامدگويي براي مسافران جديد باشيد. اکثر اين اردوگاه ها فقط مي خواهند شما ر ا هم با خود همسفر کنند تا از طريق دروغ هايي که به شما مي گويند بتوانند فراموش کنند که مقصدشان به ناکجاآباد ختم مي شود.

www.OsmanArrib.blogfa.com